در کنار یک جوی آب ، در آرامشی همراه با تفکر به آینده ، و اندوهِ ناهموار بودنِ بیش از حدِ مسیر برای رسیدن به روشنایی ، سفرهاست که آغاز می شود. گاه به آینده، گاه به گذشته و گاه درهم و بی نظم به هرسویی روان.
به راستی چرا انسان همواره در اکنونِ زندگیِ خود به درک درستی از زمان ندارد و به راحتی آنرا به دست فراموشی می سپارد و امان از روزی که حسرت جای آن اکنونِ دیروز را می گیرد. چرا هیچگاه حس نمی شود که تاب بازی با کودکان همسایه بسیار لذت بخش تر خواهد بود ، از تاب خوردن های این دنیای پر از نیرنگ با انسانهای به ظاهر هم سایه. بی شک در این راه به هیچکس بیشتر از خود شکایتی وارد نیست.
یادش بخیر ، دورانی که لبخند های کودکانه، دیگران را از افکار پریشان دور می کرد و حداقل لبخندی حتی کوتاه را ناخواسته به آنها هدیه می کرد، در آن دوران اگر برای خواستن چیزی تلاشی می شد و مهیا نبود ، فقط و فقط گریه ای حتی در نهان نیاز بود برای فراهم شدنش. اما آیا امروز نیز برای یک اشک ریختن حتی در آشکارا بهایی می پردازند. این روزها اشک ها را برای لحظه ای شاد بودن جاری می کنند و با افتخار از خود به عنوان عامل آن قطرات جاری شده نام می برند. این است تفاوت دوران ها و زمان ها.
از کودکی، کودکی هایش مهم نیست ،زنده ماندن آن لرزه هایی اهمیت دارد که هنگام لگد مال کردن کوچکترین حقیقت ، به بدن نحیف یک کودک، نمایان می شد . از کودکی بازیگوشی هایش هم مهم نیست، امروز دنیا به همان نگاه پاک و معصومانه که هیچگاه پاکیش را به دنیای اطرافش نفروخت، نیازمند است . همان نگاهی که، سبد سبد ستاره را هر شب قبل از بسته شدن چشم هایش ، از آسمان رویاهایش می چید ، تا آرام تر به خواب فرو رود. فقط باید درک این موضوع وجود داشته باشد، آن روزی که اجازه چیدن زیباترین گل خلقت صادر شود، پایان همه زیبایی ها فرا رسیده است .
امروز بیش از بیش به کودکانه ها نیازمند شده است دنیایی که مملو از انسان هایی شده که فقط از بزرگ شدنشان غرور و دروغ را به همراه می کشند.
پ.ن۱: این متن ویرایش شده متن کودکی،... می باشد
پ.ن۲: عشق و احساس دُرّیست گرانبها، گداییش نکنید.
پ.ن۳: متن های قبلیمو دارم ویرایش می کنم برای چاپ کتاب بعدیم. به شما هم پیشنهاد می کنم این کارو بکنید خیلی لذت بخش هست.
پ.ن۴: تا کی میشه یه رازو نگه داشت.شاید تا اتمامِ تمام شدن یک زندگی بشود. یعنی باید بشود.
پ.ن۵: